«حوادث امروز»هنگامی که برق سکه های طلا بر قاب چشمانم نشست دیگر نتوانستم نگاهم را از آنها بردارم.وسوسه های سرقت همه وجودم را فراگرفته بود. مشکلات و گرفتاری های مالی همانند سکانس های یک فیلم از مقابل دیدگانم عبور میکردند .در یک لحظه دستم را به درون کشوی دراور بردم و...«حوادث امروز» به نقل از خراسان گزارش میدهد.
زن 25ساله که به اتهام سرقت سکه های طلا از یک منزل مسکونی دستگیر شده بود پس از آن که به سؤالات تخصصی افسر دایره تجسس کلانتری هفت تیر مشهد پاسخ داد،درباره سرگذشت تلخ خود نیز به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت:اززمانی که پدرم به بهانه تسکین دردهایش به مصرف مواد مخدر روی آورد،ورق زندگی شیرین ما نیز برگشت ودیگر هیچ گاه رنگ روزهای آرام و خوش را ندیدیم. بعد از این ماجرا پدرم بیمار و خانه نشین شد و روزگار ما رو به آشفتگی و بی سرو سامانی گذاشت. در این شرایط بود که «احمد» به خواستگاری ام آمد. او که 10 سال از من بزرگ تر بود مانند پدرم اعتیاد داشت اما پدرم که میخواست یک نان خور از سفره اش کم شود بدون توجه به خواسته های من با این ازدواج موافقت کرد و من در سن 15 سالگی در حالی پای سفره عقد نشستم که هر روز از منزل اجارهای در یکی از روستاهای اطراف آرامگاه فردوسی خارج میشدم و به همراه مادرم به منازل مردم در مناطق مرفه نشین شهر میرفتم تا کمک خرج خانواده 5نفره باشم. از سوی دیگر وقتی نامزد کردم برای فراهم کردن جهیزیه مجبور شدم خودم به تنهایی در منازل مردم کار کنم تا حداقل لوازم یک زندگی مشترک را تهیه کنم. در این میان با معرفی یکی از آشنایان به منزل زنی در کوی آب وبرق رفتم که بسیار مهربان بود و توجه زیادی به من داشت.
«سارا خانم» برای هر روزی که در منزلش کار میکردم دستمزد بیشتری به من میداد و حتی برخی لوازم نو را هم به هر بهانهای با تاکسی های اینترنتی به منزلمان میفرستاد تا برای جهیزیهام استفاده کنم . این درحالی بود که اختلافات من با نامزد معتادم هر روز آشکارتر میشد و او مرا کتک میزد. یک سال از دوران عقد و نامزدی گذشته بود که بالاخره تصمیم به طلاق گرفتم و در دادگاه تشکیل پرونده دادم. در همین روزها وقتی منزل«ساراخانم» را در نبود او گردگیری میکردم ناگهان درون کشوی دراور ،برق 3سکه طلا چشمانم را خیره کرد. وسوسه های شیطانی سرقت همه وجودم را فراگرفته بود. با خودم میاندیشیدم این سکهها حدود100 میلیون تومان میارزد و من با این پول همه مشکلات زندگی ام را برطرف میکنم! گویی تلخکامی های گذشته و رویاهای بی تعبیرم همانند سکانس های فیلمی بودند که به تماشای آن نشسته بودم . بالاخره شیطان بر وجدانم غلبه کرد و سکه های طلا را درون کیفم گذاشتم و از آن جا بیرون رفتم. اما خیلی زود با شکایت«ساراخانم»نیروهای تجسس کلانتری هفت تیر به سراغم آمدند و مرا به کلانتری هدایت کردند. این جا وقتی به چهره ساراخانم نگریستم از شدت شرم فقط عرق میریختم. من قدر محبت های او را ندانستم و با این سرقت آبروی خود و خانوادهام را بردم ای کاش …
به گزارش «حوادث امروز»، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ علیرضا سبحانی فر(رئیس کلانتری هفت تیر مشهد)بررسی های تخصصی افسران دایره تجسس برای ریشه یابی این ماجرا آغاز شد.