«حوادث امروز» کارگر ساختمانی که در جریان درگیری با همکارش وی را به قتل رسانده بود با جلب رضایت اولیای دم از طناب دار فاصله گرفت.
تابستان سال گذشته مردی با مرکز فوریتهای پلیس 110 شهرستان پاکدشت تماس گرفت و گزارش یک قتل را اعلام کرد. محل حادثه ساختمانی در حال ساخت بود. وقتی مأموران پلیس در محل حاضر شدند با جسد مردی که با اصابت جسم سخت به سرش به قتل رسیده بود مواجه شدند. بعد از آن بود که بازپرس جنایی به همراه کارآگاهان پلیس آگاهی در محل حاضر شد. مردی که پلیس را از ماجرا با خبر کرده بود در شرح ماجرا گفت: من مالک ساختمان در حال ساخت هستم و مقتول که نعیم نام داشت یکی از کارگران ساختمان بود. او افغان است و همراه افغان دیگری به نام بشیر اینجا کار میکرد و شبها را هم در همین محل استراحت میکردند. امروز صبح مثل همیشه وارد ساختمان شدم و هر چه بشیر و نعیم را صدا زدم جواب ندادند. وقتی وارد اتاق استراحت شان شدم دیدم که نعیم کشته شده است و از بشیر هم خبری نیست. با تلفن همراهش هم تماس گرفتم اما گوشی او خاموش بود که به پلیس زنگ زدم.
همزمان با انتقال جسد به پزشکی قانونی برسیها برای بازداشت بشیر به جریان افتاد. مأموران پلیس متوجه شدند وی برای فرار از کشور به سمت مرزهای شرقی در حال حرکت است که او را قبل از خارج شدن از کشور بازداشت کردند. متهم در بازجوییها به قتل اعتراف کرد و گفت شب حادثه مقتول با پیچگوشتی به من حمله کرد. من هم تکه سنگی برداشت و ضربهای به سرش زدم که جانش را از دست داد. بعد هم ترسیدم گرفتار پلیس شوم برای همین به سمت افغانستان فرار کردم که مأموران من را شناسایی و بازداشت کردند.
با کامل شدن تحقیقات بازپرس بشیر را به اتهام قتل عمد مجرم شناخت و کیفرخواست علیه وی صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه 13 دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
بعد از این که قاضی رسمیت جلسه را اعلام کرد نمانیده داستان گفت که متهم قبل از جلسه دادگاه موفق به جلب رضایت اولیای دم شده است برای همین درخواست میکنم که او از جنبه عمومی جرم محاکمه و مجازات شود.
سپس متهم به درخواست قاضی در جایگاه قرار گرفت و اتهامش را قبول کرد. او گفت من و مقتول برای کار از افغانستان راهی ایران شده بودیم. سالها بود که در ایران کار میکردیم و پولهایمان را پس انداز میکردیم. مدتی قبل از حادثه بودکه بر سر نوبت شستشوی غذا اختلاف پیدا کردیم. چند بار سر این موضوع مشاجره کردیم. آخرین بار وقتی مشاجره مان بالا گرفت با پیچگوشتی به طرفم حمله کرد. من هم با سنگ به سرش زدم که ناگهان بیهوش شدو روی زمین افتاد. من که ترسیده بودم لوازمم را جمع کردم و فرار کردم تا این که پلیس من را بازداشت کرد.
متهم گفت: برای جلب رضایت خانوادهام به سختی افتادند و همه داراییشان در افغانستان را فروختند و به اولیای دم بخشیدند تا رضایت آنها ر اجلب کنند. حالا هم از دادگاه درخواست دارم در مجازاتم تخفیف دهد. هیئت قضائی بعد از آخرین دفاع وارد شور شد.