«حوادث امروز» دلم به وسعت همه دلتنگیها گرفته است؛ باز هم خاکِ وطن،شهیدی را در دل خویش جای داد؛ مردی با وقار، با سعه صدر که کلام نافذش پایان بخش هر قائله بود، گشاده رو و گشاده دست، همسر و پدری مهربان،جان شیرینش را برای تأمین امنیت موطنش فدا کرد.
زنی تنها مانده در آستانه دردی مهیب و جانکاه، فصلی آغاز شده سردتر از زمستان، فرزندانی ماندهاند بدون دستِ نوازشگر پدر و یادی که باید به آغوش غم بکشند؛ جاده احساس را سیاهی مطلق فرا گرفته و نفسشان میگیرد در هوایی که نفس های پدرشان نیست؛ هوا سردتر از همیشه است چرا که پُشت گرمیِشان به یک باره به دست غضبناکِ مردی که گوشش از یاوه های اهریمنان پُر بود، پَرپَر شد.
*دسسیسه های پیدا و پنهان، در هم تنیده شد، شیطان راه به قلب برخی از ناآگان بُرد، دست غارتگر مزدوران، توطئهای پیچیده طراحی کرد و جوانِ خام بی تجربهای نقشه را پیاده کرد تا آرامش را از مردم این مملکت باز ستانند؛ اما فدا کردن جان، برای پلیسِ فداکارِ خدمتگزار، در راه امنیت پایدار، کاری نداشت. سروان محمد قنبری یاد و نامش را در همیشه تاریخ ایذه و ایران جاودانه کرد.
*بی شک نام این مرد که برای برقراری امنیتِ مراسم مرحوم" کیان پیر فلک" همراه با همکارانش به خط شدند تا تولدش در کمال امنیت و آرامش برگزار شود، بر کتیبهای از جنس عاطفه و احساس تا ابد حک خواهد شد.
پسر و دخترانی که ناباورانه رفتن پدری که در راه خدمت، خستگی برایش معنا نداشت، را به نظاره نشسته اند؛هم اکنون در سراشیبی دلتنگی بی پایانی قرار دارند که مرهمی بر آن نیست؛ فقط سوختن است و دم بر نیاوردن؛ تکرارِتلخِ زندگیِ بدون پدر، را پایانی نیست.
مرثیه های فرزندان شهید قنبری را که میشنوم، دلِ ریش، چهره های حزن انگیز و چشمان اشکبارشان را که میبینم، هر چند دلم میخواهد دلداریشان بدهم اما فقط منِ پدر از دست داده میدانم،نبودنهایى هست که هیچ بودنى جبرانشان نمیکند؛ آدمهایی هستند که هرگز تکرار نمیشوند و سروان محمدِ قنبریِ امنیت ساز این گونه بود.
هنوز نمیدانند دلتنگی شبها از جایی آغاز میشود که دیگر راهی به آغوش پدر ندارند؛ آنها ماندهاند با خاکی سرد.
*باور کردن نبودنش برای فرزندانش دشوارتر از هر دردی خواهد بود اما شهادت مظلومانه اش گواهی است بر معصومیت قلب پاک و خدمتگزاریش برای خلق؛ برای آرمانی به نام ایران و امنیتی به بلندای اقتدار.
نویسنده: مریم کریمی/ باشگاه خبرنگاران پلیس