«حوادث امروز»فروردین ماه سال 1387 به مأموران پلیس تهران خبر رسید مرد میانسالی در محل کارش به طرز مرمزی فوت کرده است . با اعلام این خبر، تیمی از مأموران راهی محل شدند و در کارگاه تولیدی با جسد مردی به نام سعید روبهرو شدند که آثار خفگی روی گردنش نمایان بود . مأموران پلیس در همان نزدیکی محل کشف جسد طنابی را پیدا کردند که حکایت از آن داشت، مرد میانسال با همان طناب خفه شده است .
از طرفی بررسی های میدانی نشان داد مقتول از مدتی قبل با یکی از کارگرانش به نام پیمان اختلاف داشته و چند باری هم با او مشاجره لفظی داشته است مأموران پلیس دریافتند پیمان پس از حادثه از محل کارش به مکان نامعلومی گریخته است.
بازداشت
بدین ترتیب پیمان به عنوان مظنون به قتل تحت تعقیب قرار گرفت تا اینکه مأموران چند هفته پس از حادثه موفق شدند وی را شناسایی و دستگیر کنند. پسر 18 ساله در اداره پلیس با اظهار پشیمانی به قتل کارفرمایش اعتراف کرد و در توضیح ماجرا گفت : « مدتی بود با سعید کار میکردم و او کارفرمای من بود . ابتدا مشکلی نداشتیم تا اینکه کم کم به خاطر شرایط کاری با هم اختلاف پیدا کردیم . او معمولا هر روز به کار من ایراد میگرفت تا اینکه روز حادثه با هم درگیر شدیم. من خیلی عصبانی شدم و طنابی دور گردنش انداختم و کشیدم. وقتی به خودم آمدم دیدم نفس نمیکشد و بعد هم از ترس فرار کردم . من نمیخواستم او را بکشم اما ناخواسته دستم به خون کارفرمایم آلوده شد . »
قصاص
پسر نوجوان پس از اعتراف راهی کانون اصلاحات و تربیت شد تا اینکه پرونده اش کامل و برای محاکمه به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد . متهم در دادگاه به قتل اعتراف کرد و از اولیای دم درخواست بخشش کرد اما اولیای دم برای قاتل درخواست قصاص کردند . هیئت قضائی پس از شنیدن اظهارات متهم و دفاعیات وکیلش عمل پیمان را قتل عمد تشخیص داد و وی را به قصاص محکوم کرد .
15 سال بعد
رای دادگاه پس از تأیید در دیوان عالی کشور برای سیر مراحل اجرای حکم به شعبه چهارم اجرای احکام فرستاده شد و بدین ترتیب متهم در نوبت قصاص قرار گرفت . همزمان با سیر تشریفات اجرای حکم قاضی محمد شهریاری سرپرست دادسرای امور جنایی تهران و قاضی امین کرمانی نژاد بازپرس شعبه چهارم اجرای احکام و تیم صلح و سازش دادسرا جلسات متعددی برای جلب رضایت با اولیای دم برگزار کردند تا اینکه چند روز قبل پس از گذشت 15 سال از حادثه اولیای دم به دادسرای امور جنایی رفتند و اعلام کردند از آنجایی که قاتل توبه کرده و مسئولان زندان هم اعلام کردهاند و وی تمامی قوانین زندان را رعایت کرده و فردی با انضباط است و درستکار شده است حاضریم به شرط پرداخت دیه او را ببخشیم .
بنابراین با اعلام شرط پرداخت دیه برای بخشش قاتل قاضی پرونده اعلام کرد آزادی متهم در گروه پرداخت دیه است و از آنجایی که وی قادر به پرداخت دیه به اولیای دم نیست از هموطنان و خیران درخواست میشود برای جمع آوری دیه این زندانی کمک های نقدی خود را به شماره کارت 6037997950190414مرکز نیکوکاری باب الحواج و واحد صلح و سازش دادسرای جنایی تهران واریز کنند.
گفتوگو با متهم
متهم که الان 33 سال سن دارد و نیمی عمر خود را یعنی 15 سال است پشت میله های زندان به سر میبرد از رنجها، سختیها و امید و زندگی در زندان با خبرنگار ما گفتوگو کرد و از هموطنان درخواست کرد برای رهایی از بند و نجاتش از طناب دار به او کمک کنند .
پیمان کجا زندانی هستی ؟
زندان رجایی شهر کرج، همانجایی که قاتلان را در آنجا نگهداری میکنند .
چی شد که قاتل شدی ؟
یک اشتباه و شاید هم یک لحظه عصبانیت و کنترل نکردن خشم باعث شد بهترین دوران زندگی ام را پشت میله های زندان باشم . یک روز با کارفرمایم سر مسائل کاری دعوایم شد و از آن روز به بعد با هم اختلاف پیدا کردیم . او مدام از کارم ایراد میگرفت و روز حادثه هم عصبانی شدم و طنابی به دور گردنش انداختم و وقتی به خود آمدم دیدم فوت کرده است و دیگر کاری از دستم ساخته نبود جز فرار از محل حادثه و بعد هم که خیلی زود دستگیر شدم والان هم 15 سال است پشت میله های زندان در انتظار چوبه دار هستم . البته الان اولیای دم اعلام کردهاند به شرط پرداخت دیه مرا میبخشند و واقعا نمیدانم با چه زبانی از آنها تشکر کنم که زندگی دوباره به من بخشیدند اما واقعیتش من پولی برای پرداخت دیه ندارم و چشم و امیدم به دستان پر مهر مردم و خیران است که به من کمک کنند تا از طناب دار فاصله بگیرم و آزادشوم .
پدر و مادرت کمک نمیکنند ؟
وقتی به عنوان قاتل دستگیر شدم تمامی اعضای خانوادهام با من قهر کردند و در واقع مرا رها کردند . آنها آنقدر از من ناراحت و عصبانی شدند که حتی در این مدت به ملاقاتم نیامدند . فقط مادرم گاهی پنهانی از پدرم و دیگر اعضای خانوادهام به ملاقاتم میآمد که او هم چند سال قبل فوت کرد و من در این دنیا تنها شدم و الان از پدرم و دیگر اعضای خانوادهام خبری ندارم که انتظار داشته باشم به من کمک کنند .
از زندان تعریف کن ؟
زندان همه اش سختی و لحظه هایش همه تلخ است . همیشه در انتظار چوبه دار بودم و هیچ شبی با آرامش نخوابیدم . هر زمانی هم سلول هایم را برای اجرای حکم به قرنطینه میبردند نا امیدی به سراغم میآمد و میگفتم نفر بعد نوبت من است و شب کابوس میدیدم و زجر میکشیدم . خیلی از هم سلول هایم نتوانستند از اولیای دم رضایت بگیرند و قصاص شدند و من هم شبها برای خودم و آنها گریه میکردم . بهرحال 15 سال با تمامی سختیها و رنج هایش گذشت و الان در انتظار دستان پر مهر هموطنانم هستم .
یعنی در این مدت هیچ کاری انجام ندادی که شادی و نشاط به همراه داشته باشد ؟
معنی کلمه زندان و زندانی از اسمش معلومه که در آن خوشی و شادی نیست چون بهرحال خلافی مرتکب شدهای که باید تاوانش را بدهی . اما من لحظات شادی هم داشتم و کارهای خوبی هم انجام دادم . مثلا توبه کردم و به خدا پناه بردم و در این مدت تا سیکل درس خواندم و میخواهم ادامه هم بدهم چون زمانی که دستگیر شدم بی سواد بودم . از همه مهمتر عضو دارالقرآن زندان هستم و در این مدت من چند جزء قرآن حفظ کردم و فکر میکنم خدا هم به همین خاطر خیلی به من کمک کرد . موضوع بعدی که خیلی خوشحال میشدم وقتی بود که متهمی در پای چوبه دار بخشیده میشد، شاید آن روز بهترین روز زندانیها باشد . من علاوه بر این علاقه زیادی به فوتبال دارم و طرفدار پرسپولیس هستم و در زندان تمامی بازی های پرسپولیس وتماشا میکردم و زمانی که برنده میشد واقعا خوشحال میشدم .
در این مدت بدترین خاطره ات از زندان چی بود ؟
بدترین خاطرهام زمانی بود که از طریق اخبار متوجه شدم علی انصاریان فوتبالیست مورد علاقهام به خاطر کرونا در بیمارستان فوت کرده است . وقتی بستری شد خیلی برای او دعا کردم و حتی روزها برای سلامتی اش روزه گرفتم اما وقتی خبر فوتش را شنیدم فقط گریه کردم و الان هم هنوز به یادش گریه میکنم چون او را خیلی دوست دارم .
پس از آزادی برای زندگی ات چه تصمیمی گرفتهای ؟
وقتی آزاد شوم اولین جایی که میروم بهشت زهرا است . میخواهم سر مزار مادرم، مقتول و علی انصاریان بروم و یک دل سیر گریه کنم و از آنها بخواهم برای من دعا کنند . بعد از آن به سراغ پدرم و خانوادهام میروم و امیدوارم مرا ببخشند و قبول کنند .اما برنامه زندگی ام این است که کار پیدا کنم و بعد ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدهم و پدر شوم و بتوانم برای فرزندم پدری کنم .