«حوادث امروز» پسر جوان نخبهای که به اتهام قتل پسر ثروتمندی با تزریق سم مار بازداشت شده در بازجویی گفت دوست داشتم بزرگترین باغ وحش جانوران سمی را داشته باشم .«حوادث امروز» گزارش میدهد.
شهریور ماه امسال بود که قاضی محمد جواد شفیعی بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از مرگ مشکوک پسر جوانی به نام پرهام با خبر و همراه تیمی ازکارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد .
بررسی دوربین های مداربسته نشان داد پسر جوان چند ساعت قبل با موتور سیکلتش داخل خیابانی در حال رانندگی بوده که موتورسیکلتی با دو سرنشین به او نزدیک میشوند و سرنشین موتور با دست شی ای را به پشت او وارد میکند . همچنین در آزمایش های پزشکی قانونی مشخص شد وی بر اثر تزریق سم مار به قتل رسیده است . مأموران در تحقیقات میدانی دریافتند مقتول که پسر مرد ثروتمندی است از مدتی قبل با عمویش اختلاف داشته و مأموران احتمال دادند عموی وی در مرگ او دست داشته باشد . از سوی دیگر مشخص شد پسر جوانی به نام اقبال که شباهت زیادی به سرنشین موتورسیکلت دارد با عموی مقتول ارتباط دارد .بدین ترتیب اقبال شناسایی شد و در شهر شیراز که برای اقدام به قتل دیگر رفته بود بازداشت و به تهران منتقل شد . متهم در بازجوییها به جرم خود اقرار کرد و گفت با دستمزد دو هزار دلاری دست به قتل زده است . تحقیقات از متهم و همدستانش ادامه دارد .
نخبه قاتل
متهم پسر 23 سالهای به نام اقبال است که به گفته کارآگاهان جنایی به شیوهای عجیب و دور از ذهن با ازریق سم مار پسر پولداری را به قتل رساند . او مدعی است نخبه بوده و با بدست آوردن رتبه 193 در کنکور در یکی از دانشگاهها معتبر ایران در رشته کامپیوتر پذیرفته شده اما به خاطر شرارت از دانشگاه اخراج شده است .
اقبال سابقه داری ؟
نه من نخبه علمی بودم . در کنکور رتبه 193 آوردم و در رشتهای تی قبول شدم . من از دوران کودکی باهوش و درس خوان بودم . علاقه زیادی به کامپیوتر داشتم و حتی در دوران دانشآموزی هم درهک کردن سایتها حرفهای بودم الان هم مخ کامپیوترم اما نتونستم ادامه تحصیل دهم و در ترم سه اخراج شدم .
چرا اخراج شدی ؟
من آدم شری هستم و دوست دارم از همه چیز سر دربیاورم اما باور کنید دنبال این نبودم که آبروی کسی را بریزم و به همین دلیل هم هیج موقع دنبال هک کامپیوترها نبودم تا به اطلاعات دیگران دسترسی پیدا کنم .
اما بزرگترین جرم را مرتکب شدی ،چرا ؟
وقتی اخراج شدم مغازه گل فروشی زدم اما مردم گل نمیخریدند و درآمدم کم بود و به خرجم نمیرسیدم . از طرفی مادرم تومور مغزی دارد و برای درمان او پول نیاز داشتم و وقتی یکی از دوستانم پیشنهاد دو هزار دلاری داد وسوسه شدم و قبول کردم .
یعنی به خاطر دو هزار دلار تصمیم گرفتی آدم بکشی ؟
نه . قرار بود من او را تنبیه کنم و بعد هم به او پیام بدهم که عمویش را اذیت نکند . تصمیم قتل نداشتم و اگر آن روز به بیمارستان درست و حسابی میبردند و آزمایش میداد الان زنده بود . من بد آوردم .
اما شما از زهر مار تزریق کردی که در نوع خودش روش عجیبی برای قتل است ؟
بله . ما میخواستیم او را بگیریم و روی موتور کتکش بزنیم و چند باری هم او را تعقیب کردیم اما او با سرعت زیادی موتورسواری میکرد و من هم تصمیم گرفتم او را با سم مار زخمی و راهی بیمارستانش کنم .
درسته که شما آتشنشان بودی و اخراج شدی ؟
نه من در کار مارگیری با آتشنشان شهرستانی همکاری میکردم .
مارگیر هم هستی ؟
من علاقه زیادی به مار دارم و کلکسیونی از انواع مارهای سمی دارم . آنقدر تعدادشان زیاد است که شمارش آنها از دستم خارج است .
چرا علاقه به مار داری ؟
به این خاطر به مار علاقه پیدا کردم و که هز چند وقت یک بار پوست عوض میکنه و شکل جدیدی به خودش میگیره .
خوب برگردیم به حادثه، عموی مقتول شما را اجیر کرد ؟
من عموی مقتول را نمیشناختم یکی از دوستانم به نام کامبیز او را به من معرفی کرد . حدود 8 ماه قبل کامبیز را داخل پارکی دیدم، او بدنسازی کار میکرد و بدنش خیلی روی فرم بود و من شیفته بدن او شدم و تصمیم گرفتم با او درباره بدنسازی مشورت کنم و برنامه ورزش بگیرم و همین موضوع باعث آشنایی ما شد و با هم دوست شدیم .
چی شد که او پیشنهاد قتل داد ؟
او در کار خرید و فروش دلار بود و من هم تصمیم گرفتم وارد این کار شوم و به همین دلیل به مغازه عموی مقتول برای خرید و فروش دلار رفت و آمد داشتیم . کامبیز همه کارهای عموی مقتول را انجام میداد و مورد اطمینان او بود . روزی به من گفت پرهام عمویش را خیلی اذیت میکند واو را کتک میزند و من میخواهم از او انتقام بگیرم و قرار شد من او را تنبیه کنم . کامبیز دستور قتل نداد و گفت فقط او را تنبیه سختی کنیم تا از عمویش بترسد اما بدشانسی آورم و او به قتل رسید .
سهم مار را مار های خودت گرفتی ؟
نه من مدتی قبل مار افعی از محله خلیج فارس خریدم و به خانهام آوردم و سهم او را میگرفتم . وقتی تصمیم گرفتم از سم مار استفاده کنم سم مار افعی را گرفتم و بعد با موادی ترکیب کردم تا روان شود و بعد هم سهم را در سرنگ مخصوص دیابتیها ریختم و روز حادثه از آن استفاده کردم .
همدستانت هم در جریان قتل بودند ؟
نه . فریبرز راننده موتور بود و به او گفتم میخواهم فقط پرهام را زخمی کنم . سیاوش هم خواننده خیابانی بود و در نزدیکی مغازه مقتول ساز میزد و آمار رفت و آمد او را به من میداد .
درباره روز حادثه توضیح بده ؟
هفت روز سیاوش از 8 صبح تا غروب کنار مغازه مقتول ساز میزد و آمار او را به ما میداد . روز حادثه به ما خبر داد که پرهام از مغازه اش بیرون آمده و ما هم او را تعقیب کردیم . او سرعتش زیاد بود و اول او را گم کردیم اما دوباره او را دیدیم و من از پشت درحالی که رانندگی میکرد سرنگ انسولین را به او تزریق کردم و بعد با کامبیز تماس گرفتم و گفتم زهر را برای زهر چشم گرفتن به او زدم . قرار بود بعد از اینکه از بیمارستان مرخص شد به او پیام بدهم که اگر دست از اذیت های عمویش برندارد این بار او را تنبیه بدتر میکنم .
بعد چی شد ؟
پس از اینکه دو هزار دلار را گرفتم چند روزی به شمال رفتم و وقتی برگشتم تازه متوجه شدم او فوت کرده است . قرار بود جوری او را بزنم که چند روزی در بیمارستان بستری شود .
اما شما دوباره برای قتل مرد دیگری راهی شیراز شدید ؟
وقتی از شمال برگشتم کامبیز عکس مردی را به نشان داد که به او میگفت دکتر و از من خواست او را شناسایی کنم . فکر کنم او معاملهای خودرویی انجام داده بود و از او چک میلیاردی داشتند . قرار نبود او را بکشیم .
چرا قبول کردی ؟
هم دوباره پیشنهاد دو هزار دلاری داده بود و هم میترسیدم مرا لو دهد .
چطور دستگیر شدید ؟
جلو مدرسهای در شیراز کمین کرده بودیم که پلیس به ما شک کرد و در بازرسی از ما گاز اشک آور و تجهیزات دیگر بدست آورد و بازداشت شدیم .
اگر دستگیر نمیشدی دوست داشتی چه کار میشدی ؟
دوست داشتم بزرگترین باغ خزندگان سمی را داشتم اما نیاز به پول زیادی داشت . شاید صد میلیارد تومان هزینه میخواست تا به آرزویم برسم .